معنی کاسب و تاجر
حل جدول
عربی به فارسی
دلا ل , دهنده ورق , فروشنده , معاملا ت چی , بازرگان , تاجر , داد وستد کردن , سوداگر , کاسب , دکان دار , افزارمند , پیشه ور , سرمایه دار خیلی مهم , ادم بانفوذ وپولدار
لغت نامه دهخدا
کاسب. [س ِ] (اِخ) از اعلام است. (ناظم الاطباء). || (ع اِ) ابوکاسب، گرگ. (منتهی الارب).
کاسب. [س ِ] (ع ص) نعت فاعلی از کسب. کسی که کسب کند. ج، کسبه و کاسبون. (ناظم الاطباء). و کاسبین. || ورزنده و یابنده. (ناظم الاطباء). || جمعکننده و طلب کننده و حاصل کننده. (فرهنگ نظام). || کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل میکند. فرهنگستان بجای کاسب پیشه ور را وضع کرده. (فرهنگ نظام). و رجوع به واژه های فرهنگستان شود. پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفت. (ناظم الاطباء).
- امثال:
کاسب حبیب خداست.
حدیث: الکاسب حبیب اﷲ. (امثال و حکم دهخدا):
رمز الکاسب حبیب اﷲ شنو
از توکل در سبب کاهل مشو.
مولوی.
|| گیرنده ٔ تاوان و جریمانه. (ناظم الاطباء).
تاجر
تاجر. [ج ِ] (اِخ) پیرنیا آرد: پارسیها داریوش را تاجر... خوانند... چه او در هر کاری چانه میزد... (ایران باستان ج 2 ص 1471).
تاجر. [ج ِ] (ع ص، اِ) بازرگان. (دهار) (منتهی الارب). سوداگر. (غیاث اللغات) (آنندراج). عَجوزْ. (منتهی الارب). رَقاحی ّ. (اقرب الموارد). آنکه خرید و فروش کند برای سود کردن:
باد همچون دزد گردد هر سوئی دیباربای
بوستان آراسته چون کلبه ٔ تاجر شود.
منوچهری.
جمله رسل بر درش مفلس طالب زکوه
او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب.
خاقانی.
آن شنیده ستی که وقتی تاجری
در بیابانی بیفتاد از ستور.
گلستان.
تاجر ترسنده طبع شیشه جان
در طلب نی سود بیند نی زیان.
مولوی.
گفت کای تاجران راهروان
که خرد مرکبی جوان و دوان.
محمد خوافی.
|| می فروش. || دانای کار. || ناقه ای که خریدار گیر باشد. کاسد ضد آن. (منتهی الارب). رجوع به بازارگان و بازرگان شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل می کند، پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفه نوار مغناطیسی ضبط صوت
فرهنگ عمید
کسی که مغازهای دارد و در آن کالایی را خرید و فروش میکند،
[قدیمی، مجاز] کسی که برای به دست آوردن چیزی میکوشد، کوشنده،
فرهنگ معین
(س) [ع.] (اِفا.) بازاری، سوداگر. ج. کسبه.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازاری، بازرگان، پیشهور، سوداگر، کاسبکار، محترف، معاملهگر، حسابگر
فرهنگ فارسی آزاد
کاسِب، کسب کننده (بمعانی کسب توجه شود)،
معادل ابجد
693